Nov 07 2003

این مطلب را نانا در

نوشته:     :::       Comments Off on این مطلب را نانا در

این مطلب را نانا در نظرخواهی شمر نوشته:
خواب پر حول و تکانی که ره اورد من از اين سفرم هست . نيما يوشيج دوستان اين ماجرائی که براتو ن مينويسم در صورت تحقق يکی از فاجعه بار ترين وقايع تاريخ معاصر ما ميتونسته باشه . گروهی که زندگيشون در معرض خطر بوده معتقدند که اين ماجرا گرچه مدتی ازش گذشته بايد در سطح وسيع بين مردم افشا بشه تا شايد از طرح ريزی دوباره توسط رژيم جلوگيری بشه. بهر حال هر که مايل باشه ميتونه اين مطلب را منتشر کنه .
توطئه به دره انداختن اتوبوس حامل نويسندگان را حتما شنيده ايد در سفرم به ايران شبی در يک ميهمانی با يکی از اين نويسندگان ملاقاتی داشتم که شرح جزئيات اين ماجرا را برام گفت و من عينا براتون نقل ميکنم . .تعداد بيست و يکنفر از اعضا کانون نويسندگان که از بيست مرد و يک زن تشکيل شده بودند برای شرکت در يک کنفرانس ادبی راهی کشور اذربايجان بودند برای سفر اتوبوسی کرايه کرده و عازم ميشوند در بالای کوه نزديک استارا شب هنگام که تاريکی باعث شده بود چشم چشم را نبيند و اغلب افراد در خواب بودند تکان سختی به اتوبوس خورده ميشه و بلافاصله راننده از در بغل ميپره بيرون و بهد اتوبوس مي ايسته همه بلند ميشوند و داد و بيداد . راننده بر ميگرده و ميگه خوابش برده بوده و دوباره ميشينه پشت فرمان و بجای اينکه ماشين را از لبه پرتگاه کنار بياره دوباره به طرف پرتگاه ميبره و دوباره خودش از در بغل ميپره بيرون . خوشبختانه چرخ عقب اتوبوس به لبه پرتگاه کير کرده بوده و اتوبوس سقوط نکرده همه با سختی پياده ميشوند و يکی از نويسندگان دنبال راننده ميکنه و يقه اش را ميگيره و ميگه مادر قحبه چقدر بهت داده بودند که ما را سر به نيست کنی راننده هم ميگه ده ميليون تومان ولی طوری ميگه که يعنی داريد به من اتهام ميزنيد . در اين قسمت خاکی کنار جاده مردی در کنار بساطش بوده که از اهالی استاراست و سالهاست در انجا شير و عسل ميفروخته اين دوست نويسنده به من گفت که از چند ساعت قبل هروقت به راننده گفتيم يه جائی نگه دار که چای بخوريم به ما گفت که يه جائی ميبرمتون که شير و عسل خوبی داره و گويا اين محل از قبل برای اجرای نقشه طرح ريزی شده بوده . بهر حال فردی که فردی که شير و عسل ميفروخته بعدا به گروه ميگه که تو تاريکی کنار بساطش خوابيده بوده که چند لحضه قبل از رسيدن اتوبوس شما يه ماشين بنز با دو سر نشين اينجا بودند و گوشه و کنار را بازرسی ميکردند و وقتی چراغهای اتوبوس از کنار پيچ ديده شد يکی به ديگری گفت اوناهاشن . .بهر حال با کمک ماشينهای عبوری به ژاندارمری استارا خبر داده ميشه و گروهی مامور ميان و همه بيست و يک نفر و راننده را به پاسگاه ميبرن که به عقيده اين دوست دخالت ژاندارمری استارا باعث نجات اينها از سر به نيست کردن دوباره شون ميشه چون از تهران خبر ميرسه که همه را نگه داريد دو مامور مهم با هليکوپتر دارند ميان وقتی اين دو مامور که اسم يکيشون هاشمی بوده ميرسند همه گروه را با ماشين به استارا برده و زندانی ميکنند راوی ميگفت در حالی که ما نميدانستيم که چه سر نوشتی در انتظار ما است و پشت ميله زندان بوديم را ننده خيلی راحت همه جا پرسه ميرد و با مقامات خوش و بش ميکرد بهر حال نزديکی های صبح بهشون اجازه ميدند که به افراد خانواده خود تلفن بزنن و تازه خيال نويسندگان راحت ميشه که خطر رفع شده گويا يه افسر مهم استارائی بهشون ميگه اقايون ازادند ولی من توصيه ميکنم که از هم جدا شيد و تک تک برگرديد تهران . نويسنده ای که اين ماجرا را برام تعريف کرد ميگفت اگه قصد به دره انداختن اتوبوس فقط يکبار انجام شده بود و راننده ادعا ميکرد که خوابش برده برای ما قابل قبول بود کما اينکه باور کرديم ولی اقدام دوم جای شک برايمان باقی نگذاشت مضافا اظهارات مردی که شير و عسل ميفروخته دوستان به ابعاد اين فاجعه فکر کنيد بيست و يکنفر از بهترين افراد اين ملک بعبارتی گلهای سر سبد جامعه من از تمام شما ازادگان تقاضا ميکنم اين ماجرا را با جزئيات برای هرکه ميشناسيد بگيد تا شايد اين رژيم جنايتکار کثيف پادر گور برای توطئه هائی از اين دست لحظه ای درنگ کنه و بدونه که همه مردم به پليدی هايش اگاهند . به اميد ايرانی ازاد و اباد

نوشته: در ساعت: 9:09 pm در بخش: بدون دسته بندی

Comments Off on این مطلب را نانا در  |           

Comments are closed.

اخبار و مطالب خواندنی